زندگینامه سردار مظلوم جبهه ها شهید حاج کاظم رستگار

تشكيل تيپ سيدالشهداء(ع) یا در واقعلشکر ده - نیروی مخصوص سیدالشهدا( سپاه سیدالشهدای فعلی)  همزمان با شروع عمليات بيت المقدس می باشد ولی در تاريخ هفدهم فروردين ماه همان سال در جلسه اي فوق العاده با حضورحاج احمد متوسليان(فرمانده تيپ محمد رسوال الله(ص)، شهيد ابراهيم همت ،محسن وزوايي علي اصغر رنجبران(جانشين تيپ سيدالشهداء) و تني چند از كادر هاي اصلي دو تيپ سيدالشهداء(ع) و محمد رسول الله(ص) بنا به پيشنهاد برادر احمد متوسليان درهم ادغام شوند. اين دو تيپ در مجموعه ادغامي عمليات بيت المقدس را با موفقيت به انجام رساند ودر شهريور 1361 تيپ سيدالشهداء(ع) با فرماندهي شهید حاج علي موحد دانش مجدداً راه اندازي و شروع به فعاليت نمايد . در مدت فرماندهي شهيد حاج علي موحد ،سازماندهي،آموزش و تامين نيازمنديهاي اوليه تيپ انجام گرديد و تيپ ماموريت پدافندي عمليات مسلم ابن عقيل درمنطقه عمومي سومار را به عهده گرفت واز آذر ماه سال 1361 فرماندهي تيپ سيدالشهداء(ع) به عهده شهيد كاظم نجفي رستگار قرار گرفت كه ايشان تا آبان ماه 1363 فرماندهي تيپ را به عهده داشتند .سردارشهید حاج کاظم رستگار دومین فرمانده تیپ سیدالشهداء(ع)                                   

شهيد رستگار ضمن تقويت و استحكام سازمان تيپ و تغيير توانمندي تيپ از يك سازمان نوپا و پدافندي، تيپ را در عملياتهاي والفجر مقدماتي – والفجر يك – والفجر دو –والفجر چهار و عمليات خيبر شركت داده و توانمندي تيپ را به حدي از قدرت رسانده كه به عنوان يكي از تيپ هاي عملياتي برتر در سازمان سپاه مطرح گرديده و قدرت فرماندهي و توان نيرويي آن دشمن را به هراس وامي داشت. از آبان ماه 1363 فرماندهي تيپ به عهده برادر محمد خزاعي قرار مي گيرد كه در اين زمان جبهه هاي ايران با ركود عملياتي مواجه بوده و تنها يك عمليات بدر در زمان فرماندهي برادر خزاعي انجام مي شود كه در اين عمليات تيپ سيدالشهداء( ع) به عنوان احتياط قرار مي گيرد . در خرداد ماه 1364 فرماندهي تيپ به برادر علي فضلي واگذار مي گردد . در سال 1365 تیپ به لشکر ارتقاع می یابد.

زندگینامه شهید حاج کاظم نجفی رستگار:

حاج كاظم رستگار در بهار سال 1339، درجایی اطراف شهرری به نام اشرف آباد متولد شد. از هفت سالگي، قدم در راه تحصيل علم گذاشت و با وجود سختيهاي زندگي تا كلاس سوم متوسطه با موفقيت به تحصيل پرداخت اما پس از آن از ادامه تحصيل باز مانده، وارد مبارزات و فعاليتهاي انقلابي گشت. در روزهاي اول پيروزي انقلاب، با شروع غائله كردستان و تحريكات نيروهاي ضد انقلاب، همراه نيروهاي دكتر چمران راهي كردستان شد و آموزشهاي چريكي را در آنجا فرا گرفت. وي كه تربيت يافته بزرگاني چون شهيد دكتر چمران و حاج احمد متوسليان بود پس از بازگشت، در پادگان توحيد(پادگان توحید ورامین) به عضويت رسمي سپاه پاسداران درآمد و ماجرای سپاهی شدنش  شنیدنی است :  سال 58 بود و خواستم عضو سپاه بشم، اما مادرم موافق نبود، من هم روی حرف ایشان حرفی نمی زدم. یک شب خواب دیدم که مرد سبز پوشی آمد و یک دست لباس سبز نظامی با آرم سپاه به من داد و گفت: بپوش، اینها متعلق به توست. خیلی ترسیده بودم، با سر و صدا از خواب پریدم. حاج خانم بنده خدا هم بیدار شد و برایم آب آورد و جریان را پرسید. در حالی که نمی توانستم جلوی گریه خودم را بگیرم، برایش تعریف کردم. فردا صبح گفت: برو اسمت را بنویس.... و اینگونه ایشان درلباس پاسداران میهن قرار گرفت .

در سیره شهید حاج کاظم نجفی رستگار آمده است که هر وقت در منزل بود اعضای خانواده را هر شب دور هم جمع می کرد و چند آیه قرآن می خواند و حتی وقت هایی که برق نبود زیر نور فانوس قرآن می خواند. ایشان بعد از عضویت در سپاه، مدتي به فيروزكوه رفته، كلاسهاي احكام ديني و مسائل نظامي را براي جوانان و نوجوانان برپا نمود. و بعد از 6 ماه فعاليت، مسئوليت واحد عمليات را در پادگان توحيد پذيرفت و تا شروع جنگ در اين سمت باقي ماند.درعملیات فتح المبین شرکت کرد و بعد در عملیات بیت المقدس، حاج احمد متوسلیان، فرماندهی یک گردان را سپرد به ایشانو ایشان خوش درخشید.

و بعد حاج كاظم  طي مأموريتي جهت توانمندسازي نيروهاي حزب الله به عنوان فرمانده گردان به جنوب لبنان اعزام گرديد. مسئوليت تعدادي از عملياتها را به عهده گرفت و در راه آماده سازي شيعيان لبنان از هيچ كوششي فرو گذار نكرد. بازگشت او، مصادف با تشكيل تيپ دوم سپاه تهران گشت كه اين تيپ به نام مبارك سيد الشهدا (ع) نام گرفت و با جمعي از ياران و دوستانش، فرماندهي عمليات تيپ را عهده دار شد. و در همین زمانها در مهرماه سال 1361 با دختري مؤمن و پارسا ازدواج كرد و چند روز بعد ازدواج به جبهه برگشت.

 شهید حاج کاظم رستگار و شهید حاج حسین اسکندرلو

فرار حاج کاظم از بیمارستان

درعملیات والفجر یک، در ماموریت شناسایی، ماشین حامل حاج کاظم چپ کرد و کتف او شکست. به همین خاطر در بیمارستان شهید کلانتری اهواز بستری شد. دکترها بالا تنه او راگچ گرفتند و گفتتند باید مدتی بستری بشی، بحبوحه عملیات بود و کارها روی زمین مانده بود.اومخالفت کرد و خواست  برود؛ دکتر نگذاشت. ولی بالاخره شبانه از بیمارستان فرار می کند و خود را به منطقه می رساند. 

عدم اطلاع خانواده از فرمانده بودن حاج کاظم
برادر بزرگتر حاج کاظم آمده بود منطقه و می خواسته خبری از او بگیرد که همزمان می شود با سخنرانی حاج کاظم برای بچه های تیپ و از جایگاه اعلام می کنند فرمانده تیپ 10 سید الشهدا(ع) بیاید برای صحبت. حاج کاظم ازبین نیروها که همه نشسته بودند، بلندمی شود و به سمت جایگاه حرکت می کنه، برادر بزرگتر از همه جا بی خبر، از آن آخر با دست اشاره می کرد که چرا بلند شدی؟ بشین. لابد پیش خودش هم گفته بود که عجب برادر بی ملاحظه ای دارم. حاج کاظم مشغول صحبت می شود و برادرتا آخر صحبت، مات و مبهوت مانده بود و بعد حاج کاظم از برادر می خواهد به کسی جریان را نگوید، اما بالاخره خانواده می فهمند. 

پس ازعملیات خیبر وشکست های متعدد رزمندگان در مناطق مختلف عملیاتی، مباحثی بر سر نحوه اداره عملیات ها در میان یگان های سپاه تهران و ستاد کل سپاه ایجاد شد،حاج کاظم رستگار از جمله فرماندهانی بود که برای ایجاد سهولت در فرماندهی جنگ و یک دستی در اداره عملیات ها، داوطلبانه از تمام مسئولیت های خود کناره گرفت و به فاصله مدت کوتاهی، به صورت یک پاسدار بسیجی در عملیات بدر شرکت کرده و در خط مقدم نبرد (شرق رودخانه دجله) به تاریخ 25 اسفند 1363 شربت شهادت را نوشید. نگارننده که از نیروهای تیپ ایشان در گردان زهیر با فرماندهی حاج اکبرعاطفی بودم خاطرم هست که بعد از شهادت ایشان برخی از فرماندهان وهمرزم های او از اینکه در مورد او قضاوت نابجا داشتن پشیمان بودند و طلب آمرزش می کردند . ولی شهادت ایشان داغ سنگینی برای دوستان وغافلان بود چون شیرمردی را مظلومانه از دست داده بودند.

بازگشت سردار شهید بعد از 13 سال

پیکر پاک شهید کاظم نجفی رستگار، پس از 13 سال در منطقه هورالهویزه تفحص شد و به تهران منتقل گردید. مزار این سردار مخلص، در قطعه 24 بهشت زهرای تهران (قطعه: 24 ردیف: 74 شماره: 23 ـ پایین مزار شهید بروجردی) به خاک سپرده شده است .

گفته های آقای جعفر طهماسبی (تخریبچی تیپ سیدالشهدا) در ستایش ازحاج کاظم

شهید رستگار در زمان خودش سرآمد فرماندهان عملیاتی تهران بود و تمام رزمندگان تیپ 10 سیدالشهداء(ع) و لشگر27 محمدرسول الله(ص) اون رو یک اسطوره جنگ میدونستن.  حتی دشمن هم این رو فهمیده بود. هرکجا می فهمید فرمانده  میدان رزم، حاج کاظم رستگاره با همه توان میومد. اینرو همه شنیدند. وقتی تعریف می‌کنند از شهادت دلاورمرد خیبر، شهید حاج محمد ابراهیم همت در جزیره مجنون محاله از تموم  شدن نیروها و قرض گرفتن نیرو از قاسم سلیمانی عزیز نگن. اما هیچکس از آنچه که بر رستگار در خیبر گذشت چیزی  نمیگه. فقط می‌گویند رستگار اعتراض داشت به نحوه اداره جنگ ، آخه اگر اونا هم جای رستگار بودند و سه روز پاتک جنون آمیز دشمن رو که خودشون گزارش دادن چقدر توپ وحمپاره از آسمان بارید تجربه می‌کردند و در حد عملیاتی  تیپ سیدالشهداء(ع) بدنهای زیر شنی های تانک له شده رو می‌دیدند تاب نمی‌آوردند.

اونایی که کاظم رو قبل از خیبر دیده بودند به یاد می‌آورند که بعد از خیبر حاجی خیلی شکسته شده بود. داغ ابراهیم همت، مرتضی سلمان طرقی، حمزه دولابی، احمدساربان نژاد و رحمت الله کُرد و پیکر نیروهایش که از تنها دخترش براش عزیرتر بودند و بدنهاشون داخل مجنون و طلاییه مانده بود، داشت کاظم رو از پا درمی‌آورد. یک جا که چند تا همدل پیدا می‌کرد غصه‌اش سرباز می‌کرد و شاید در چند کلام اول چشمهاش پر از اشک می‌شد.الان بعد از 24 سال از جنگ فرمانده های رده بالای جنگ مطرح می‌کنند که تصمیم گیری در مورد عملیات‌ها جمعی بود و باید فرماندهان قانع می‌شدند و اگر قانع نمی‌شدند یگانهاشون رو درگیرنمی‌کردند واین از آزادمنشی فرماندهان بود.

وصيت‌نامه سردار شهيد «كاظم نجفي رستگار»:

بسم ‌الله ‌الرّحمن الرّحيم
انا لله و انا اليه راجعون
ستايش خداي عزوجل را كه مرا از امت محمد ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ و شيعه علي ـ عليه السّلام ـ قرار داد و سپاس خداي را كه با آوردن حق از ظلمت به روشنايي و از طاغوت نجاتم داد و مرا از كوچكترين خدمتگزاران به اسلام و انقلاب اسلامي قرار داد.

اميدوارم كه خداوند متعال رحمت خود را نصيب بنده گناهكار خود بفرمايد و مرا به آرزوي قلبي خود، يعني شهادت في سبيل‌الله برساند كه تنها راه نجات خود مي‎دانم و آرزوي ديگرم اين است كه اگر خداوند شهادت را نصيب بنده گناهكار خود كرد، دوست دارم با بدني پاره پاره به ديدار الله و ائمه معصومين به‏خصوص سيدالشهدا ـ عليه السّلام ـ بروم.

من راهم را آگاهانه انتخاب كردم و اگر وقتم را شبانه‎روز در اختيار اين انقلاب گذاشتم، چون خود را بدهكار انقلاب و اسلام مي‌دانم و انقلاب اسلامي گردن بنده حق زيادي داشت كه اميدوارم توانسته باشم جزء كوچكي از آن را انجام داده باشم و مورد رضايت خداوند بوده باشد.
پدر و مادر و همسر و برادران و خواهران و آشنايانم مرا ببخشند و حلالم كنند و اگر نتوانستم حقي كه بر گردن من داشتند ادا كنم، عذر مي‌خواهم براي پدر و مادر و خواهران و برادرانم از خداوند طلب صبر مي‌نمايم و اميدوارم تقوا را پيشه خود قرار دهند.

از همسرم عذر مي‌خواهم كه نتوانستم حقش را ادا كنم و چه‎ بسا او را اذيت فراوان كردم و از خداوند طلب اجر و رحمت براي او مي‌كنم كه در مدت زندگي صبر زياد به خاطر خداوند انجام داد و رنج‌هاي فراوان كشيد.

از تمام اقوام و آشنايان و دوستان طلب حلاليت و التماس دعا دارم؛ به علت وضعيت جنگ مدت سه سال كه در جبهه بودم، نتوانستم امر واجب خدا يعني روزه را انجام بدهم. همچنين در رابطه با خريد خانه به مبلغ 223 هزار تومان از علي تاجيك و 65 هزار تومان از حسين كاوكدو و 10 هزار تومان از حاج محمد علي دولابي قرض كردم و مبلغ 30 هزار تومان از همسرم كه خانه براي همسرم است و موتورم را براي جبهه در نظر گرفتم.

والسلام
كاظم نجفي رستگار
ساعت 9 شب مورخ 3 اسفند 1362
شرق بصره (جفير) 

روحش شاد و راهش پر رهرو باد

 شهید حاج کاظم رستگار در کنار شهیدان باکری وهمت و فرمانده محترم سپاه سردار عزیز جعفری